زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا با برادر
افـتاده ای روی زمین و سـر نداری در این بیابان یک نفـر یاور نداری ازبس جراحت بر تنت جا خوش نموده یک جای سالم در همه پیکر نداری بگـذار تا که جـان دهـم پیش تن تو اصلا تصور کن دگر خواهر نداری درخیمه ها هرکودکی چشم انتظار است خـیـز و بـگـو عـبـاس آور نـداری با من بگو پیراهن و عمامه ات کو؟ بگذر از این انگشت و انگشتر نداری |